نیروانانیروانا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

تقدیر یک فرشته

واکسن 18 ماهگی

روز شنبه 91/9/25 رفتیم مرکز بهداشت برای زدن واکسنت...دعا میکردم به موقع برسیم تا اینکه زیاد معطل نشیم و زود برگردیم خونه چون هوا خیلی سرد بود ...خدا رو شکر وقتی رسیدیم بر عکس همیشه مرکز بهداشت خیلی خلوت بود و ما یکراست رفتیم تو اتاق برای زدن واکسنت ....تا نشستیم متوجه شدی و زدی زیر گریه...الهی قربونت برم که میگفتی اوف....... اوف......یک امپول به دست راستت و یکی هم به پای راستت همراه با قطره. بعد از زدن واکسنت سریع اروم شدی ....(عاشقتم عروسک صبورم) موقع رفتن هم بوس فرستادی و بای بای کردی و گفتی بییم.... روز پنجشنبه هم بردمت چکاپ 18 ماهگی. قدت 86......وزنت هم 12 کیلو بعد از اینکه اومدیم خونه نهار خوردی خوابیدی...یک ساعت ب...
27 آذر 1391

بارش اولین برف امسال

امروز صبح وقتی از خواب پا شدم و از پنجره بیرونو نگاه کردم منظره سفید خیلی زیبایی دیدم....بعد هم نیروانارو بردم جلوی پنجره اتاق تا این لذت زیبا رو با هم تقسیم کنیم... زیباتر از اون دیدن گل خوشگلی بود که در این سرما شکفته بود و به ما نشون میداد که زندگی در هر حال و هوایی جاریست.... خدا رو هزار بار شکر که با تمام این ترافیک ها و سر درگمی ها ننه سرما راهو گم نکرد و به موقع هم رسید به شهرمون....                                     این گل خوشگل تو گلدونای عز...
27 آذر 1391

پایان 18 ماهگی و اولین تجربه مسواک زدن

                  عزیزترینم...گل همیشه بهاری من .... پایان 18 ماهگی.....و ورودت را به ماه 19 تیریک میگم.... ♥چشماي بسته ي تو رو با بوسه بازش ميكنم♥ ♥قلب شكسته ي تو رو خودم نوازش ميكنم♥ ♥نميذارم تنگ غروب دلت بگيره از كسي♥ ♥تا وقتي من كنارتم به هر چي مي خواي ميرسي♥ ♥خودم بغل ميگيرمت ، پر ميشم از عطر تنت♥ ♥كاشكي تو هم بفهمي كه ميميرم از نبودنت♥ ♥خودم به جاي تو شبا بهونه هات و ميشمرم♥ ♥جاي تو گريه مي كنم جاي تو غصه مي خورم♥  ...
21 آذر 1391

اولین سفر هوایی عروسکمون

حدود 2 هفته پیش چند روز تعطیلی پشت سر هم داشتیم و از اونجایی که کار بابا این روزا خیلی فشرده ست تصمیم گرفتیم از این موقعیت استفاده کنیم.... 2 اذر ماه یک روز پاییزی زیبا +سه تا بلیط هواپیما و بالاخره حرکت بسوی مقصد(جزیره زیبای کیش) قبل از رفتن خیلی نگران بودم که تو این مدت به خاطر نداشتن وسایل کافی برای اماده کردن غذا و میان وعده هات  بهت سخت بگذره ولی خدا رو شکر اصلا مشکلی نداشتم و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت. عزیز دلم خیلی خوش مسفرت بودی و اصلا اذیت نکردی (عااشقتم )                           &n...
18 آذر 1391

از دنیای مجازی تا دنیای واقعی

اول از همه سلام مخصوص به همه عزیزان و دوستان گلمون که جویای حال من وعسل کوچولوم بودن و شرمنده از اینکه نتونستم بیام و لطفشونو حبران کنم ...چند روزی نیستم و قول میدم حتما بعدا بیام و به خونه های خوشگل مجازیتون سر بزنم...من و نیروانا خیلی دوستون داریم.   حدود دو هفته پیش پیغامی تو این دنیای مجازی دریافت کردم که بوی عطر بهار میداد...عطر دل انگیزحضور...حضور یک فرشته عزیز و دوست داشتنی تو شهرمون اونم چه فرشته ای....نازنینی به نام نیروانا.. . هم نام عسل من .... به محض اینکه پیغامی رو که الهه جون زحمت کشیده بودن و برام فرستاده بودن خوندم با فریبا جون تماس گرفتم و باهم برای روز بعد که پنج شنبه میشد قرار گذاشتیم... لحظه زیبایی...
2 آذر 1391

جریان مریضی خانوم خانوما

هفته گذشته یک هفته خیلی بد و پر استرسی رو پشت سر گذاشتیم که حسابی بهمون سخت گذشت....فرشته کوچولو و دوست داشتنی خونمون حسابی مریض شده بود طوری که تا حالا بچمو اینطوری بی حال ندیده بودم ....پنجشنبه گذشته بیرون بودیم که شروع کردی به بالا اوردن و تا وقتی به خونه رسیدیم تب هم کردی و خلاصه فرداش که جمعه بود اسهال هم اضافه شد....نمیدونم چه جوری برات بگم که چی به ما و تو گذشت و چه قدر همه نگرانت بودن....                                                 &n...
6 آبان 1391

عصر زیبای پاییزی

عسل خانوم مامان...16 ماهگیت مبارک عزیزم...                          این روزها مثل برق و باد میگذره و هر روز خدا رو شاکرم از اینکه در کنار مایی... و البته هر روز شاهد تفییرات زیبای کودکیت هستم و نطاره گر بزرگ شدنت و شکوفا شدنت.... و اما در بعد از ظهر زیبای پاییز و در اغاز ورودت به ماه 17 خاله مهسا جون تلفن زد و با هم قرار گذاشتیم تا شما دو تا عروسک ملوسکو(شما و مرسانا جون) ببریم بیرون تا هوایی تازه کنید.... خلاصه رفتیم پارک و ماشین شارژی رو هم با خودمون بردیم و حسابی بهتون خوش گذشت....     &n...
22 مهر 1391

16 مهر....روز نیروانایی

دیشب من و بابا به مناسبت روز کودک، خانوم گلی رو بردیم به قول خودش د.د (بیرون) البته همون جایی که پارسال هم برای اولین بار برده بودمت و جایی بود که یاداور روزهای شیرین کودکی خودم هم هست...(شازده کوچولو) مامان فدات بشه ...پارسال خیلی کوچولو موچولو بودی و زیاد متوجه نمیشدی .... امسال خیلی ذوق میکردی و تو قسمت های مختلف هی میچرخیدی و دوست داشتی از همه چیز سر در بیاری.... خلاصه کلی کیف کردی و برات دو تا cdموزیک های شاد کودکانه و کارتهای اموزشی گرفتم... امیدوارم دوست داشته باشی خوشگلم....                         &n...
18 مهر 1391

روزتون میارک ای فرشته های دوست داشتنی.

                      کاش میشد همیشه کودک بود                    زندگی شادی و عروسک بود           کاش می‌شد باز کوچک می‌شدیم                 لا اقل یک روز کودک می‌شدیم                                        &nbs...
17 مهر 1391