نیروانانیروانا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

تقدیر یک فرشته

سالگرد ازدواج

        این عکس فرشته کوچولوی ماست که خدای مهربون به خاطر عشق پاکمون با یک پرواز فوری برامون فرستاد....                    7 سال از یکی شدن ما گذشت و در این مدت در دفترخاطرات زندگیم تنها شیرینی که تلخها را از بین برد وجود نازنین همسرم در روزمرگی هایم بود و در هفتمین سا ل فرشته ای در کنار ما بود ک ه از ما و ثمره عشق ما بود که هر روز را شیرین تر و زیبا تر از قبل کرد. سالگرد ازدواجمون مبا رک     دوست دارم چون دلمو نمیشکنی تو                    ...
18 دی 1390

2012 در کنار نیروانا

                                                               خانه ای کوچک و زیبا                                           در جنگلی بزرگ    &nbs...
10 دی 1390

شب یلدا

امسال شب یلدا زیباترین یلدایی بود که تا به حال  داشتم چون تو در کنارمون بودی.امسال تصمیم گرفتیم شب یلدا خونمون باشیم. چون بابایی اینا مسافرت بودن و خونه پدر جون هم قرار شده بود شب بعد همه دور هم جمع بشیم.امسال کلا متفاوت با سالهای قبل شد و چندتا از دوستامون اومدن خونه ما وبا هم جشن گر فتیم.دست گلشون درد نکن ه که هدایای زیبایی برای شما اوردن.شما هم یک هدیه خیلی جالب به همه ما دادی.اونم این بود که تا اهنگ شروع میشد شما هم شروع میکردی به تکون دادن شونه هات و تا اخر شب هم ول کن نبودی.          (قربون اون رقصت بره مامان.ماه شب یلدای من)             ...
6 دی 1390

نیروانا در شش ماهگی

دختر گلم دیگه بزرگ شده و میتونه خودش به تنهایی بشینه. این ماه تغییرات عروسکم خیلی متفاوت با ماههای قبلش بود.دیگه خیلی خوب لحن حرف زدنها رو متوجه میشه.لغات نامفهومی رو که نشون میده دوست داره حرف بزنه رو با صدای بلند بیان میکنه.(مثل آگا،آما،اد،...) توجهش به همه چی جلب میشه و با کنجکاوی همه چی رو دنبال میکنه.دختر گلم دیگه کاملا آشناها رو میشناسه و با لبخند ازشون استقبال میکنه .علاقه زیادی به کاغذ و نایلون ووسایل اطرافش داره و همیشه توجهش رو جلب میکنه و مدتها با اونها سرگرم میشه .نیروانا جون تو این ماه برای اولین بار تو روروک نشست و خیلی براش جالب بود و از رفتار و نگاهش کاملا معلوم بود که این تغییر رو متوجه شده و با دکمه های روی روروکش کلی...
30 آذر 1390

پایان شش ماهگی

٢١/٩/٩٠ گل قشنگم ٦ ماهه شد. شب قبلش طبق معمول همیشه رفتیم مطب دکتر برای چک آپ ماهیانه و قرار شد از این ماه تخم مرغ آبپز از روزی نصف قاشق چای خوری به رژیم غذایت اضافه بشه. فردا صبح قبل از اینکه بریم برای واکسن شما اول رفتیم کلینیک بند ناف و من مرحله دوم آزمایش خون رو دادم،و بعد رفتیم واکسن شما رو زدیم. قربون دختر نازم برم اصلا تحمل گریه هاتو نداشتم و وقتی برگشتیم با اینکه خیلی گریه کرده بودی مثل یک فرشته کوچولو خوابیدی.      این بار واکسنت خیلی از دو دفعه قبل سخت تر بود و شب تب شدیدی کردی و من و بابا تا صبح مرتب برات کمپرس یخ میذاشتیم و یا پا شویه میکردیمت. خدا رو شکر با تمام سختیها ای...
27 آذر 1390

اولین نشستن

در تاریخ ١٧/٩/٩٠ برای اولین بار عروسک نازم بدون هیچ تکیه گاهی نشت و من و بابا محمد خیلی هیجان زده شدیم.        البته آقای دکتر مهربون گفت هنوز برای نشستن مستقل خیلی زوده و هنوز عزیزم باید یک کمی صبر کنی.        قربون دختر خوشگلم برم که اینقدر برای بزرگ شدن عجله داره.                                                    ...
26 آذر 1390

نذری برای نازنینم

امسال ماه محرم برای ما حال و هوای دیگه ای داشت،چون تو نفسم در کنار ما بودی. پارسال تقریبا تو همین روزها بود که شما تو دلم بودی و من حالم خیلی بد بود و برای اینکه مطمئن بشم که شما کاملا سالم هستی رفتم آزمایش nt دادم،خلاصه اینکه خیلی استرس داشتم تا جواب آزمایش بیاد. سونوی nt نیروانا جون در ١٠ هفته و ٥ روزگی   مامان جون اینا دو،سه سالی بود که روز تاسوعا نذری آش پخته میکردن و من هم نذر کردم که اگر جواب آزمایش خوب باشه و هیچ مشکلی نداشته باشه سال آینده سهمی در درست کردن این نذری داشته باشم.بعد خدا رو شکر یک هفته بعد جواب آزمایش اومد و هیچ مشکلی وجود نداشت من هم طبق نذری که داشتم سبزی آش رو تهیه کردم،ولی مامان جون مهربون دو ...
18 آذر 1390