عزیزترینم 10 ماهه شد
عزیزترینم
باهات می یام نفس نفس تو اسمون...توی قفس
از اولش تا اخرش دوست دارم...عاشقتم
همین و بس
نیروانای عسلم ماهه شد ...
اولین ماه دو رقمی تو مصادف بود با اولین ماه بهاری(گل همیشه بهار من)
این ماه پر از خاطرات شیرین و به یاد ماندنی از عروسکم بود و خیلی خوش
گذشت...ایام عید ودیدوبازدید...پیک نیک و گردش...و خلاصه کلی خاطره
دختر نازم...روز ماهگردت مامان و بابا حسابی مشغول بودند و صبح و
بعد از ظهر نتونستیم خونه باشیم...ظهر که اومدیم خونه بعد از اینکه
ناهارتو دادم خوابیدی و منم سریع برات کیک اماده کردم ...چون بعد از ظهر
قرار بود دوباره بریم بیرون.شب وقتی برگشتیم شما خیلی خوابت می یومد
هر کاری میکردیم نمیذاشتی ازت عکس بگیریم...اول که گل سر و بعد
کفش و خلاصه یکی یکی میخواستی در بیاری و اخرش هم زدی زیر گریه
بالاخره با کلی شکلک و بازی تونستیم ازت چند تا عکس بگیریم ...
قربونت برم که گریه و خندت قاطی شده بود...
پیوست : عزیز مامان فقط ٢ ماه به تولدت مونده و من هیچ کاری نکردم...میخوام برنامه ریزی تولدتو بکنم چون نمیخوام کارهامو برای لحظه اخر بذارم و دوست دارم حسابی بهمون خوش بگذره...
در ضمن کلی عکس از ١٠ ماهگیت گرفتم که دو یا سه روز دیگه تو پست بعدی میذارم...