من فرشته ای دارم...
(٩٠/٨/١١)
من فرشته ای دارم
که آواز کنان،از میان خیال و رویا
از بین تشویشها و ترسهایم
به سوی من آمد
به سوی آسمان سپید رنگ زندگیم،خانواده
من فرشته ای دارم
که روشنایی در دستانش
و نور در چشمانش بود
و برای من امید آورد
من فرشته ای دارم
که در میان این دنیای لایتناهی
جایی که فقط من بودم و یکتا خدایم
و رویای تو
در صبحی درخشان،که خورشید نورافشانی میکرد
و زمین را جلا می داد
با آن پرتوهای خورشید زاده شدی
و من فرشته ای را دیدم
که دست در دستان من
و چشم در چشمان من
قدم به این دنیا نهاد
بوسه بر قدمهای کوچکت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی