اولین هنر نمایی روی دیوار
حدود 10 روز قبل بود که داشتم کشوی مدادها و دفترچه های یادداشتمو مرتب میکردم که دختر مامان طبق معمول اومده بود به من کمک منه(البته به سبک خودش)
بعد از چند دقیقه دیدم نیروانا خانوم نیست و از اونجایی که ساکت هم بود فهمیدم.....
ازاتاق بیرون اومدم(وااااااااااااااای خدا جونم)دیدم روبروی دیوار ایستادی داری نقاشی میکشی....
بعد هم تا منو دیدی پا گذاشتی به فرار و رفتی کناردیوار و پشت تو کردی و ایستادی(کار جدیده...مثلا قایم شدی)
منم واکنش نشون ندادم و برات دفتر نقاشی و مداد رنگی اوردم تا روی اونا نقاشی کنی...
فردای اون روز هم بابایی اومد خونمون ... جریانو براش تعریف کردم و قربونش برم من ...دستای کوچولوتو گرفت و با حوصله کلی باهم نقاشی کشیدین و از اون روز اینقدر علاقت به نقاشی کشیدن روی کاغذ زیاد شد که خدارو شکر اصلا طرف دیوار دیگه نرفتی....
اینم اولین طراحیت روی دیوار
اینم اولین نقاشی که بابایی دستتو گرفت و کشیدی